کمیل جانکمیل جان، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

شاهزاده کوچولویی به نام کمیل

اولین دیکته پسرم

سلام پسر عزیزم نزدیک به یک ماه و نیم از سال تحصیلی جدید می‌گذره و تو دیروز اولین دیکته را در کلاس نوشتی و من وقتی دیروز دفترت را باز کردم و آن را دیدم آنقدر ذوق‌زده شدم که نمی‌دانستم چه کار بکنم. بسیار عالی بود. و من از شادی در پوستم نمی‌گنجیدم. چون مادرها در تلگرام برای هم پست گذاشته بودند که  فرزندشون دیکته را با غلط بسیار زیادی نوشته‌اند ولی تو حتی یک غلط هم نداشتی و معلم برایت یادداشت گذاشته بود (بسیار عالی) و من به تو افتخار می‌کنم. امیدوارم همین‌طور که شروع کردی تا اخر هم همین‌طوری باشی. تا حالا 2 تا چک جایزه هم گرفتی به خاطر خواندن قرآن.  این هم اولین دیکته آقای کمیل نازنازی ...
19 آبان 1394

تولد روژان (10 سالگی)

خبر خبر یه خبر مهم روژان دخترخاله آقا کمیل 10 ساله شد و پنج‌شنبه هفته پیش من و کمیل برای جشن تولدش به خانه خاله مصی دعوت شده بودیم. کمیل عزیزم خیلی خیلی به ما خوش گذشت و تو انقدر شاد بودی و آنقدر دست زدی و شیطنت کردی که نگو و نپرس.  جشن تولد خوبی بود. من و تو و خاله محبوبه و بچه‌هاش باهم یه جا قرار گذاشتیم و باهم رفتیم تولد و ساعت 3/30 هم رسیدیم. خوب بود هنوز زیاد شلوغ نشده بود.  با بچه‌ها به بازی و شادی و رقص و خلاصه از این جور کارها مشغول بودید و آخر سر هم همه بادکنک‌ها رو یا ترکوندید یا اینکه با خودتون بردید.  ...
15 مهر 1394

روز 30 شهریور 94 و پارک ساعی

درست قبل از روز جشن شکوفه‌ها بود که با چندتا از مامان‌های بچه‌های مهد کودک تصمیم گرفتیم بریم پارک ساعی، البته چون یه قرار همین‌طوری بود نتونستیم تدارکی ببینیم ولی خیلی خیلی به همه بچه‌ها خوش گذشت. البته به تو کمیل قشنگم خیلی خیلی خوش گذشت. چون تا رسیدیم خونه گفتی فردا هم می‌ریم پارک ساعی تا من با بچه‌ها بازی کنم. برات توضیح دادم که نمی‌شود چون به مدرسه می‌رویم و همه بچه‌ها کار دارند. اما با مامان‌ها قرار گذاشتیم که ماهی یک مرتبه این کار را بکنیم تا بچه‌ها همدیگر را ببینند چون هر کدام به سویی رفته و مدرسه‌رو شده‌اند و دیگر به مهد نمی‌آیند. &...
5 مهر 1394

جشن شکوفه‌ها

سلام پسرم خوبی جشن شکوفه‌ها بر شما مبارک گلم. امروز توی مدرسه جشن شکوفه‌ها براتون ترتیب داده بودن ما هم صبح رفتیم مدرسه تا در این جشن شرکت کنیم. صبح خیلی زود رسیدیم و شما حسابی با دوستای جدیدی که پیدا کرده بودی بازی کردی و دویدی. بعد هم کلاس‌بندی شدین و شما کلاس 1/2 خانم علم‌بیگی هستین من که خیلی خوشحال شدم درست با همون معلمی که می‌خواستم کلاس داری. خلاصه یه نیم ساعتی توی کلاس بودین و معلمتون حضور و غیاب کرد و با هم برگشتیم. اینم عکس آقا کمیل و طاها دوستش توی مدرسه (روز جشن شکوفه‌ها) اینم عکس کمیل و معلم کلاس اولش (خانم علم‌بیگی) ...
31 شهريور 1394

رفتیم سنجش

سلام گل‌پسری قند عسلی دیروز رفتیم پایگاه سنجش تا کارهای مربوط به سنجش شما رو انجام بدیم. اولین نفر بودیم که رسیدیم اونجا ساعت هفت و نیم رسیدیم. به همین خاطر کارهای شما خیلی سریع انجام شد. همه چی شما خوب بود، شنوایی، بینایی و هوش و ... همه عالی بود ولی به خاطر وزنت یه خورده‌ای خانم پزشک تذکر بهمون داد. گفت باید پیاده‌روی کنیم و وزن شما رو پایین بیاریم. خلاصه کلی کار داریم. دیروز مدرسه تعطیل بود و امروز صبح باهم رفتیم و فرم سنجش شما رو تحویل مدرسه دادیم و ثبت‌نام شما در مدرسه شهید بهشتی زیر پل کریم‌خان قطعی شد. برای روپوش هم باید برویم میدان فاطمی، و برای ثبت نام کتابهات وارد وارد سایت بشم و خلاصه این کار را باید...
10 تير 1394

روزهایی که گذشت چه کار کردیم

کمیل قشنگم دوباره سلام هفته پیش یکشنبه بود که با هم رفتیم برای زدن واکسن البته هر جایی که تماس می‌گرفتم واکسن نداشتند بالاخره یکی از همکارانم یک مرکزی رو توی ترمینال جنوب معرفی کرد که واکسن شش سالگی رو داشتند و ما هم رفتیم و واکسن شما رو زدیم. البته ده روز قبلترش هم شما آبله مرغون گرفتی خدارو شکر خیلی شدید نبود و خیلی خفیف بود و به همین خاطر زیاد روی صورت شما جوش نزد. و البته تب هم نکردی. خیلی سریع هم خوب شدی. من یک روز مرخصی گرفتم و با هم توی خونه موندیم تا به تو برسم. برای مدرسه هم هنوز موفق به ثبت‌نام نشدم چون تازه تماس گرفتند و فردا باید برم مدرسه ببینم چه خبره و باید چیکار کنم. بابا جون هم دوباره حالش بد شده و رفته CC...
17 خرداد 1394

آغاز ثبت‌نام در مدرسه

کمیل قشنگم سلام  این روزها سرم خیلی خیلی شلوغ هست هم به خاطر کار مؤسسه هم به خاطر قرارداد با یک موسسه دیگه برای انجام کارهای صفحه‌آراییشون. خلاصه سرم حسابی گرم شده و البته وقت کمتری برای سر زدن به وبلاگ شما دارم. ولی سعی می‌کنم مطالبمو رو برای نوشتن توی این وبلاگ فراموش نکنم. مهر امسال شما باید برین کلاس اول، روز سوم خرداد بود که با هم رفتیم مدرسه شهید بهشتی زیر پل کریم خان و با مدیر صحبت کردیم بابت ثبت‌نام شما اما چون من شاغل هستم و این مدرسه به محل کارم دور هستش باید در ستاد مطرح بشه به همین خاطر من یک نامه از اداره گرفتم که به مدرسه دادم تا به ستاد  بفرستنش مدیر مدرسه شما که آقای نورانی هستش گفت که دو سه روز دی...
5 خرداد 1394

روز مادر مبارک

سلام عزیزم، روز جمعه تولد حضرت فاطمه زهرا بود که روز مادر نامگذاری شده، از طرف مهد کودک با کمک مربی برای من یک کارت خیلی خوشگل درست کرده‌بودی و من رو بغل کردی و روزمو بهم تبریک گفتی خیلی بهم چسبید و همین‌طور یک کارت هم دسته‌جمعی درست کرده بودید که هر کدوم از بچه‌ها یه چیزی به مادرشون گفته بودند که تو هم برای من نوشته بودی از بی‌نهایت هم بیشتر دوستت دارم. فقط خواستم از طرف تو و خودم این روز رو به تموم مادرای دنیا تبریک بگم و برای همه مادرها آرزوی سلامتی بکنم. خدا مادر من رو هم بیامرزه، حیف در بین ما نیست، اگر بود که ما هم سری بهش می‌زدیم و این روز رو بهش تبریک می‌گفتیم.
23 فروردين 1394

فروردین 94

سلام پسرکم سال نو هم فرارسید. سال 94 سال بز هستش. امیدوارم سال خوب و پربرکتی باشه و همه سلامتی مهمون وجودشون باشه و تو هم در پناه خدا سلامت و شاد باشی. اما امسال عید زیاد خوبی نداشتیم چون هیچ‌جا نرفتیم. حتی دید و بازدید هم نداشتیم. چون خاله‌های شما همگی مسافرت بودند و حتی باباجون هم رفته بود مسافرت و فقط ما تهران بودیم. اما بد نبود به هر حال یک استراحتی برای من و تو بود. چون شب‌ها تا ساعت دو خودمون رو با تلویزیون مشغول می‌کردیم و صبح‌ها تا ساعت یازده می‌خوابیدیم. روز 9 فروردین هم صبح با عزیزجون و عمو جواد رفتیم قم برای زیارت و بعد از ظهر هم رفتیم جاده چالوس ـ پورکان خونه دایی بابا. البته ظهرش هم خونه عمه عفت ناه...
19 فروردين 1394