کمیل جانکمیل جان، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شاهزاده کوچولویی به نام کمیل

۱۸ بهمن و تولد سارینا کوچولو

دیروز که ۱۸ بهمن بود رفته بودیم خونه همکار من و دوستان من هم آمده بودند. تولد سارینا بود. خیلی خوش گذشت و تو هم البته که خیلی ژست گرفته بودی و اصلاً با بچه‌ها همکاری نمی‌کردی هرچی بهت گفتیم یک کمی برقص نرقصیدی. شاید هم به خاطر این بود که بچه‌ها همه دختر بودند و تو تک افتاده بودی. ناهار هم برخلاف همیشه که از اولویه استقبال نمی‌کردی خواستی که فقط اولویه بخوری و خوشت هم اومده بود و می‌گفتی که خیلی بهت چسبیده. خلاصه دیروز رو با جشن تولد سارینا گذروندیم و روز خوبی بود. حالا عکس‌های دیروز رو برات می‌ذارم تا یادگاری داشته باشی. این کیک تولد سارینای خوشگل بود بچه‌ها به ت...
4 اسفند 1392

دندونپزشکی و کشیدن اولین دندون شیری‌ات

پسر قشنگم سلام می‌خواستم برات بگم از دیروز که باهم رفتیم دندون‌پزشکی و اولین دندون شیری‌ات را که در ۸ تیر ۸۸ درآمده بود رو کشیدیم. اولش تو دلت نمی‌خواست به دندونپزشکی بریم. ولی بعد که برات توضیح دادم ممکنه دندونت کج بشه و صورت قشنگت رو زشت بکنه قبول کردی و همراه من به دندونپزشکی اومدی. آقای دکتر تا موضوع را برایش توضیح دادم بهت گفت پسرم بیا جلو ببینم کدوم دندونت شل شده، تو هم با دست نشونش دادی و دکتر نگاهی بهش انداخت و بعد بهت گفت بیا بریم توی اتاقم. وقتی دستکش دستش کرد بهت گفت یه بار دیگه به عمو نشون بده کدوم دندونت شل شده و تو تا نشون دادی دکتر یه فشار کوچیک به دندونت وارد کرد و تا گفتی آخ درد گرفت دکتر بهت خن...
28 بهمن 1392

شل شدن اولین دندون شیری‌ات

راستی گل‌پسرم، قند عسلم، اولین دندون شیری ات شل شده و در شرف افتادن هست. خیلی خوشحال هستی و حس بزرگی بیشتری بهت دست داده و همه‌اش تکرار می‌کنی حالا که دندون شل شده و می‌خواد بیفته می‌رم کلاس مرضیه جون (یعنی کلاس پیش‌دبستانی) و هرچی بهت می‌گم که مامان یه کم دیگه باید صبر کنی تا مهر سال دیگه برسه و تو بری کلاس پیش‌دبستانی قبول نمی‌کنی و همه‌اش می‌گی دندونم که بیفته دیگه بزرگ می‌شم و باید برم کلاس مرضیه جون. خلاصه مبارک باشه دندون جدیدی که از زیر این دندون شیری‌ات نیش زده امیدوارم همیشه همیشه سالم سالم باشه و هیچ‌وقت خراب نشه.  
19 بهمن 1392

یلدات مبارک پسر عزیز و نازم

پسر قشنگم سلام، امروز ۳۰ آذر هست و به اصطلاح شب یلدا امیدوارم یلدایی خوب و خوش در انتظار من و تو باشه. من و تو که فعلاً قصد نداریم جای خاصی برویم، ولی امیدوارم کنارهم شب خوبی رو داشته باشیم. عشق مامان توی مهد کودک بهت گفتند که شب یلدا برف می‌آید و امروز صبح وقتی بهت گفتم که امشب شب یلدا هستش سریع گفتی پس امشب برف می‌یاد و من می‌تونم با تو برف بازی کنم. امیدوارم واقعاً امشب برف بیاد و من و تو بتونیم باهم برف بازی کنیم. بازم یلدات مبارک گل پسر قشنگم. دیروز هم برات یک جفت چکمه خریدم. چکمه‌هایی قهوه‌ای رنگ که خیلی خوشگله. امیدوارم مبارکت باشه. دیشب خیلی خوب بود با همدیگه کلی بازی کردیم و خندیدیم و انار خوردیم ...
19 بهمن 1392

برف زمستانی و برف بازی گل‌پسرم

پسر قشنگم بازم سلام و صد سلام. بالاخره برف زمستانی هم بارید و همه ما و به خصوص تو را بسیار خوشحال کرد. و البته من و تو را دو روز در خانه نگه داشت چون به خاطر بارندگی و سُر شدن راه‌ها من به سر کار نرفتم و در عوض با تو پسر نازم رفتیم برف بازی. خیلی خیلی خوش گذشت و خیلی خوشحال شدی. البته یه آدم برفی کوچولو هم باهم درست کردیم. اینم تصاویر برف زمستان امسال (یعنی سال ۹۲) ...
16 بهمن 1392

پنج‌شنبه ۱۹ دی تولد ساینا

سلام، پسر گلم می‌خوام از پنج شنبه‌ای که گذشت برات بنویسم آخه برای من و تو یه پنج‌شنبه خیلی خیلی بد بود. ۱۹ دی ماه تولد ساینا دختر خاله محبوبه بود. و ما هم دعوت بودیم. ولی بابا رضا اجازه نداد که تو به اون مهمونی بیای من معتقدم آدم نباید ناراحتی‌های یا دلخوری‌های خودش‌رو سر بچه تلافی کنه. بابا هم چون با خاله محبوبه حرفش شده بود به همین خاطر نذاشت که تو به جشن تولد ساینا بیای. من هم می‌خواستم نرم. ولی چون دیدم خاله محبوبه یه مهمونی خیلی خصوصی فقط با خانواده خودمون گرفته بود (یعنی خاله هما و دایی امیر و ما) دیدم اگه نرم مهمون‌هاش خیلی کم می‌شه و ناراحت می‌شه البته فکر می‌کردم تو پشت سر ...
13 بهمن 1392

روزهای زمستان ۹۲ چطوری می‌گذره

سلام گل پسرم. راستش امسال زمستونش زیاد جوندار نیست یعنی زیاد سرد نیست و نه بارون درست و حسابی داشتیم و نه برفی. ما هم که طبق معمول زمستونها هر ورز یه نیم‌ساعت چهل دقیقه‌ای دیرتر از هر روز به سر کار مامان و البته مهد شما می‌رسیم. تو هم که مطابق هر روز مهد کودک می‌ری و کلاس زبانت هم که برقراره کتاب Tiny talk -1A رو که سه شنبه هفته پیش تموم کردی و یکشنبه این هفته (۶ بهمن) بعد از تست گرفتن از شما کتاب Tiny Talk -1B رو بهت دادن و تو خیلی خیلی خوشحالی و کلی دیشب با ذوق و شوق کتابتو ورق می‌زدی و با هم کتاب‌هاتو جلد کردیم. خلاصه چون زمستونه نه می‌شه بریم پارک و نه جایی دیگه. البته سر من هم بسیار شلوغه و نمی&zw...
7 بهمن 1392

۲۸ صفر و شله‌زرد نذری مامان جون خدابیامرز

سلام گل‌پسرم، دیروز ۲۸ صفر بود. وقتی مامان‌جون خدابیامرز زنده بود توی این روز شله زرد می‌پخت و پخش می‌کرد به اصطلاح نذر داشت. اما به عادت هر سال با اینکه مامان‌جون ۵ سالی هست که دیگه نیست و به رحمت خدا رفته ما خواهرها و دایی امیر منزل بابا حاجی جمع می‌شیم و شله زرد رو بار می‌کنیم و می‌پزیم و پخش می‌کنیم و سر خاک مامان‌جون هم می‌بریم. دیروز هم همین کارو کردیم. صبح دایی امیر اومد دنبالمون و باهم رفتیم خونه باباحاجی. خاله محبوبه و خاله معصومه هم اونجا بودند و دیگ را بار گذاشته بودند. تو که از خوشحالی نمی‌دونستی چکار کنی با بچه‌ها حسابی بازی کردی و بهت کلی خوش گذشت و شیطونی کردی.&n...
11 دی 1392

نقاشی‌های زیبایی برای یادگاری

پسر عزیزم امروز داشتم ایمیلم را چک می‌کردم یکسری نقاشی یکی از دوستانم برایم فرستاده بود که خیلی خوشم آمده خیلی قشنگه برایت می‌ذارم یادگاری امیدوارم تو هم هر وقت که تونستی اینها رو ببینی و بخونی ازشون خوشت بیاد.   ...
1 دی 1392